۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

ايران من

زیر لب نامت را با افتخار فریاد می زنم
حتی اگر لبهایم دوخته باشد
ودر دلم می پرورمت
ای آزادی
هر بار که آوازت را سر می دهم
رگهایم سر شار از مستی تو می شود
ودرود بر سرایش نامت خواهم فرستاد
ای ایران

فرياد بلندم را خواهي شنيد

پيش به سوي خرداد پرحادثه اي ديگر

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

فروغ فرزاد

داشتم خبر جلوگيري از پخش آثار فروغ فرخزاد در نمايشگاه كتاب را مي خواندم كه چنين روي كاغذ نوشتم:
ببين چگونه تبر ميزند به ريشه ببين
نگاه خسته آن باغبان خسته ببين
فروغ چشم تو از پشت ابرهم پيداست
اگرتمام شود هستي زمان و زمين
سرم بالا آمد و در روبرو عكس فرزاد كمانگر معلم و فعال حقوق بشر كرد را ديدم.
باورم نمي شود فرزاد كمانگر اعدام شد.
باورم نمي شود كه در سرزميني زندگي مي كنم كه گرفتن جان و روح را پاسخ اعتراض به حكومت قرار مي دهند.
دلم مي خواست زمين دهان باز كند و مرا ببلعد پس اينگونه نوشتم:
كمان به دست گرفتهست و شعر مي خواند
لبان تشنه آن آهوي نگاه كمين
چگونه صبر كنم اين همه شقاوت و خشم
زمين دهان بگشا آسمان ستاره مچين
سياه پوش نگاهت شدم ستاره صبح
چه زود مي روي امروز از نگاه زمين
سوال مي كنم آيا دوباره مي آيي؟
برقص آهوي رقصنده و پگاه رمين
سوال ساده من را چه سخت پاسخ داد
ببين چگونه به خون مي شود نگاه ، ببين:
جوانه ميزند آيا دوباره چشمانت؟
جوانه مي زند و سرو مي شود بمان و ببين.

و چقدر دو بيت اول اين شعر نا خواسته با ادامه آن متناسب شد.
پس نامش را گذاشتم فروغ فرزاد

فرزاد کمانگر, علی حیدریان ,فرهاد وکیلی ,شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان اعدام شدند اما مادرانشان هنوز از سجاده به پا نخواسته اند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

سرو آزاد و خانه ويران

تو خدمت دوستي داشتم كه با عقيدتي سياسي كار مي كرد و تو مراسم ها سه تار و تار مي نواخت.
اكبر گاهي شبا براي بچه هاي افسر وظيفه ساز مي زد. من و اكبر خيلي به هم نزديك بوديم من عاشق موسيقي و اون نوازنده.
يكي از قطعاتي كه اكبر گاهي اوقات مي زد قطعه سرو آزاد استاد مشكاتيان بود. وقتي اكبر اين قطعه رو مي نواخت من بدون حتي يك بار استثناء از لحظه اول تا لحظه آخر قطعه گريه مي كردم.
يه شب اكبر بهم گفت دوست دارم بدونم چه حالي داري كه اينقدر گريه مي كني و من بهش گفتم بهت مي گم.
دوباره اكبر شروع كرد به نواختن اين قطعه دشتي ومن دوباره گريه كردم وقتي تموم شد اكبر گفت چي شد،گفتم بهت مي گم تا اكبر بره بيرون و برگرده من يه غزل از اون چيزهايي كه ديدم روي كاغذ نوشتم و بهش دادم.آغاز غزل اين بود:
خانه ام را باز خواهم ساخت ويرانش مكن
اكبر كاغذ رو گرفت تو دستش و گريه كرد من كه هيچ وقت گريه اكبر رو نديده بودم روم نشد بپرسم چرا ولي چند لحظه بعد اكبر گفت : تو واسطه شدي كه من بيشتر به معجزه بودن موسيقي پي ببرم. من دوستي دارم به نام مهدي كه اون هم شعر مي گه من اين قطعه رو قبلا براش نواختم و اون شعري گفت با اين مصرع:
خانه ام را باز خواهم ساخت ويرانش مكن
اما شعر مهدي يه شعر نو بود و شعر تو يه غزل.

من و مهدي هيچوقت همديگر رو نديده بوديم ولي هر دو تا مون به يك مكان سفر كرديم با اين موسيقي .
هردو به خانه اي رفتيم كه با خون دل ساخته بوديم و داشت ويران مي شد.

ساز و آواز استاد مشكاتيان رو اينجا و اينجا بشنويد و حستون رو بهم بگيد.

همچنين شعر ابتهاج بزرگ و اجراي زيباي ساز و آواز خانم سپيده رئيس سادات كه در سوگ استاد مشكاتيان البته با شال سبزي بر گردن خونده شنيدنيه.

اينجا هم يك جمع بي نظير از ني استاد موسوي، سه تار استاد مشكاتيان و آواز دشتي استاد شجريان (سرو آزاد) يك گنجينه از موسيقي اصيل ايراني رو درست مي كنه.دانلود كنيد و لذت ببريد.
به اميد ساختن خانه درحال ويران شدن.
تقديم به دوست عزيزم اكبر كه هميشه به يادشم.